فرستادهفرستاده، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

فرستاده ای از آسمان بی کران رحمت

اکنونیات ما و فاطمه

1396/1/24 6:33
نویسنده : میزبان
325 بازدید
اشتراک گذاری

به خودم خرده می گیرم، که چرا بعضی وقتها این قدر کم کار می شوم، با اینکه کنار تو بودن یکی از شیرین ترین لحظات زندگی ام را رقم می زند.. 

خدایا این لذت ها را برای خودت خالص کن و ما به بلوغی برسان که از غیر تو طلب رفع حاجات نکنیم..

فاطمه جان حالا که یک سال و 9 ماه و 30 روز ات شده

میتوانی بیست و پنج کلمه به زبان بیاوری:

پسته، ماشین مامان و بابا و دد و به به، برف، موتور، بازی، توپ، تاپ تاپ، چشم، دل، دست، پا، بوس، دیدی، بده،‌ بگیر، دستشو (دستشویی)، ای شده، ماماجی باباجی(جی یعنی جون)، ایان شد(اذان شد)، الله، نیا، کلید، شلا(شلوار)، آها، خب، حالا، شو‌(شکلات)، شیر، گو (گربه) سگ، هاپو، کواک کواک، پله، شوت، پاشو، پلو، خاله عمو

یه جمله هم چند روز پیش توی حموم گفتی:‌ به حوله ات اشاره کردی و گفتی:‌میشه اینو بدی

وایی یعنی می خواستم قورتت بدم..

وقتایی که می خوای کاری کنی که دوست داری و می ترسی مانعت بشیم میری یه جایی تنهایی و هی مدام می گی نیا نیا نیا..

 

وقتایی که گرسنه اته و دوست داری چیزی رو که مورد پسندته بخوری ساکت و تابع کنار سفره می شینی و دهنتو باز می کنی و با هر لقمه می گی به به !

سیب زمینی و خیار و شکلات و پلو خیلی دوست داری.

همه چیز رو جدا می خوری نون رو از پنیر جدا، پلو از خورش جدا و.. .

عاشق دویدن توی فضای بازی.. بی مهابا و با خیال آسوده می دوی و دور می شی.. همیشه خیالت راحته یکی پشت سرته.. 

به بغل می گی بللل. عزیزممم مخرج غ رو پیدا نکردی هنوز.. 

عاشق بیرون رفتنی.. به خصوص اگه طبیعت باشه که نگو.. طبیعت و مسجد.

وایی الهی فدات شم، می خایم بریم بیرون یا بریم دستشویی، کفش و دمپایی رو برای آدم جفت می کنی.. آدم خجالت می کشه...

بازی با باباجون رو خیلی دوست داری از وقتی میاد می گی پاشو . و بعد توپ بازی و روی کولش رفتن و پرت شدن و از سر و کولش بالا رفتن رو دوست داری. 

عمو علیرضا تو خیلی دوست داری. پشت سرش گریه می کنی..

پایان باز...

پسندها (1)

نظرات (0)