افشای حال من
چیزی نمانده تا ظهور خفای من .
چیزی نمانده تا به مرگ تا لحظه لقاء
من
ناتوان تر از همیشه
انتظار درد میشکم دردی که مرا از گردنه ای به گردنه دیگر براند.
نهیب میزند کسی
و من...
همچون کودکی خشک شده در برابر طوفانی سهمگین!
این روزهادیگر
دیگر دست و دلم به زندگی نمی رود.
-----
پ.ن: صلواتی شاید... که تحولی رخ دهد. ممنون اگر بگویید اللهم صل علی محمد و آل محمد عجل فرجهم
پ.ن2: الهی یسر و لا تعسر
هّ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی