فرستادهفرستاده، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

فرستاده ای از آسمان بی کران رحمت

یک روز من و مامان در خانه

1393/11/16 16:35
نویسنده : میزبان
161 بازدید
اشتراک گذاری

یه روزایی که با مامانی خیلی تنهایی می شیم.

چند تا کار می کنیم:

می خوابیمخواب

قرآن می خونیمniniweblog.com

با لپ تاپ کار می کنیم niniweblog.com

کتابای مال نی نی می خونیم. وقتی این کتابارو می خونیم من تا جایی که می تونم می آیم جلو و بالا تا هم عکساشو ببینم هم صدای مامانو بشنوم.

niniweblog.comniniweblog.com

فیلم های طبیعت می بینیم و صداهای آسمان و دریا و خلاصه آفرینش گوش می دیم.niniweblog.com

کلی خوراکی های خوشمزه درست می کنیم و می خوریم و دو لپی هی گاز می زنیم... 

      niniweblog.com     niniweblog.com        niniweblog.com

می خوابیمخواب

قران می خونیمniniweblog.com

نماز می خونیم.

هی از بابایی سراغ می گیریم به انحاء مختلف... تلفن اینترنت کشاندن بابا توی روز به خونه و... niniweblog.com

بعد شب می شه و با بابایی کلی تعریف می کنیم.niniweblog.com از اینکه چه کارها کردیم و اون چه کارها کرده و من هی خوشم می آد که بابا نازم کنه...

و بعد می خوابیم...خواب

این بود دفتر خاطرات یک روز من و مامانی در خانهniniweblog.com

پسندها (1)

نظرات (3)

بابا
16 بهمن 93 19:44
خدا قوت!!!
میزبان
پاسخ
گلبرگ
3 اسفند 93 18:09
واااای خدایا چقده هیجان انگیزه! خیلی مزه داره دفتر خاطرات دوستتو بخونی! اونم دوستی که بحمدلله برا اولین بار نی نی دار شده اونم دوستی که خییییلی مااااهه.. یه مامان ماه...
میزبان
پاسخ
اووووه اگه بدونی این که تو اومدی چقدر برام ذوقناک بود که نگو.. به این امید بیشتر خاطره می نویسم
مطهره
8 اسفند 93 22:32
به به خوش بگذره
میزبان
پاسخ